انتظار طلوع | دلنوشته نازنین جلایری درباره نیمه شعبان
  • کد مطالب: ۱۰۲۴۴۴
  • /
  • ۲۵ اسفند‌ماه ۱۴۰۰ / ۱۲:۰۹
  • ۱

انتظار طلوع | دلنوشته نازنین جلایری درباره نیمه شعبان

فکر اینکه تو امشب را کجای این دنیا هستی مرا دیوانه می‎کند.

این روزها انگار هیچ چیز سر جایش نیست، از خانه که بیرون می‌روم هیاهوی شهر مرا آزار می‌دهد و به خانه که می‌رسم سکوت و روزمرّگی همه‌ی وجودم را فرا می‌گیرد، خودم را گم کرده‌‎ام، صبح که می‌‎شود فقط به فکر دویدنم؛

دویدن دنبال اتوبوس‌ها و کلاس‌‎های درس و هزاران هدف و کار که هیچ‏ یک ذره‎ای مرا به یاد تو نمی ‏آورد، شب که می‌شود تازه تو را به‌یاد می‎ آورم، به خودم می‎ آیم و می‎بینم یک روز دیگر گذشته و من به یادت نبودم.

فکر اینکه تو امشب را کجای این دنیا هستی مرا دیوانه می‌کند، فکر کردن به اینکه می‌توانستم با دعاهایم تو را خوشحال کنم اما نکردم خواب را از چشم‎هایم می‌دزدد.

هرچه می‌گذرد بیشتر به تو وابسته می‌شوم، گاهی آن‎قدر تشنه‌ی دیدار تو هستم که حاضرم فرسنگ ها در بیابانی بی آب و علف که به تو می‌رسد بدوم تا فقط لحظه ای تو را ببینم، حس می‌کنم در دل یک چاه مانده‌‎ام و هیچ‌کس صدایم را نمی‌‏شنود.

من هنوز هم یاد نگرفته‌ام که راه رسیدن به تو چگونه است، یعنی نه اینکه یاد نداشته باشم، نه! اتفاقا بلدم اما فراموش می‌کنم.

هر شب با خودم می‌گویم که فردا بعد از نماز صبح با تو عهد می بندم، اما صبح می‌شود و من حتی حریف خواب آلودگی‌هایم نمی شوم و تنها به یک سلام به تو اکتفا می‌کنم و زود به خواب می‌روم که مبادا فردا کار و درس و هزاران چیز دیگر که بازیچه ای بیش نیستند دیر بشود، قلبم تیر می‌کشد از اینکه می‌دانم اگر فقط به اندازه‌ای که به آب و رفع تشنگی فکر می‌کردم به تو هم فکر می‌کردم اکنون اینجا بودی.

من فقط دلم خوش است که جواب سلام واجب است و تو سلام‌هایم را پاسخ می‌دهی، پس حالا هم دستم را روی سینه می‌گذارم و می‌گویم: «السلام علیک یا بقیه‌اللّه» و از ته قلبم دعا می‌کنم هرچه زودتر ظهور سبز تو از راه برسد.

 

 نازنین جلایری، 16 ساله

 

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ندا
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۵۹ - ۱۴۰۱/۱۲/۰۶
0
0
خیلی خوب